می توان عاشق بود

به همین اسانی...

من خودم

چند سالی ست که عاشق هستم

عاشق برگ درخت

عاشق بوی طربناک چمن

عاشق رقص شقایق در باد

عاشق گندم شاد!

آری

میتوان عاشق بود

مردم شهر ولی میگویند

عشق یعنی رخ زیبای نگار !

عشق یعنی خلوتی با یک یار!

یا بقول خواجه

عشق یعنی لحظه ی بوس و کنار !

من نمیدانم چیست

اینکه این مردم گویند..

من نه یاری نه نگاری نه کناری دارم...

عشق را اما من

با تمام دل خود میفهمم!


عشق یعنی رنگ زیبای انار...





      

تو دوست داری

فریاد شوی ... داد شوی...

و

صدایت  گریبان تمامی آدمکان را بگیرد !

که این دروغ نیست ....

این حسرتی تلخ است ....




      

شخصیت من را با برخوردم  اشتباه نگیر

شخصیت من چیزیست که من هستم.

اما برخورد من بستگی داره به اینکه تو کی هستی.




      

حال من آشفته...

دل من تنها شد...

آسمان دلم از این همه...

تنهایی رسوا شد...





      

واسم مهم نیس که بقیه

در موردم چی میگن 

واسم مهم اینه که

همون هستم

که میخواستم

و از خودم راضیم

هر کی ما رو نخواست

راه باز جاده دراز...!




      
<      1   2   3   4      >




[Designed By Ashoora.ir    مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ ]